ایجاد محبت و کراهت، فلسفه آموزش
از نظر آموزههای وحیانی قرآنی، هر کاری که انسان انجام میدهد میبایست دارای فلسفه و حکمت و هدفی باشد؛ زیرا هیچ چیز در جهان عبث نیست و رفتار انسانی میبایست در راستای حکمت و فلسفه آفرینش انسان باشد که «عبادت» است. از همین روست که برای «افعال مکلفین» قوانین و احکامیدر قالب فقه وضع شده است تا حتی در جزئیات و مستحبات و مکروهات بلکه مباحات، به عمل و فعل مکلف جهت بخشد و آن را در قالب عبادی ساماندهی کرده تا این گونه هدف و حکمت آفرینش از جمله آفرینش انسان که عبادت است تحقق یابد.از نظر آموزههای وحیانی قرآن، علومیکه انسان میتواند آن را به دست آورد، به دو دسته اصلی علوم حصولی و علوم حضوری تقسیم بندی میشود.علم حضوری، علم نسبت به چیزی است که در نزد وی حاضر است. این حضور گاهی در قالب مشاهده عینی با چشم سر است و گاه در قالب مشاهده عینی با چشم دل است که از آن به بصیرت یاد میشود. در حقیقت چیزی که در برابر دیده انسان است، رویتی با چشم سر یا با دیدگان قلب و فواد است. از نظر قرآن، هر دو نوع از «رؤیت» از علم حضوری است؛ زیرا چیز مشهود شخص است. از علم حضوری شهودی میتوان به «عنده» تعبیر کرد؛ چنان که از علم حضوری ادراکی میتوان به «لدن» تعبیر کرد؛ زیرا «لدن» قوی تر از «عند» در بیان «نزد» بودن چیزی است. پس وقتی شخص میگوید این نزد من است، ممکن است از مصادیق عنده باشد که حضوری شهودی است، یا لدنه باشد که حضوری باطنی است.اما علم حصولی، چیزی است که از طریق مفاهیم یا ماهیت در ذهن انسان شکل میگیرد و انسان نسبت به آن آگاهی و شناخت مییابد. به عنوان نمونه دردی که من به علم حضوری باطنی ادارک میکنم، در قالب این که درد دندان دارم به دیگری میگویم و او این معلوم را به دست میآورد که من صاحب درد دندان هستم؛ یا از پیچ و تاب خوردن من میفهمد که من گرفتار درد دندان یا دل درد هستم. این علمیکه دیگری نسبت به من به دست آورده است، از مصادیق علم حصولی است.بیش تر چیزهایی که انسانها به عنوان علوم در اختیار دارند، از مصادیق علوم حصولی است. این علوم حصولی تا زمانی که به علم حضوری تبدیل نشود، علم حقیقی نیست؛ زیرا در علم حصولی احتمال خطا و اشتباه است، بر خلاف علم حضوری که چنین نیست. از این روست که علم حقیقی همان علم حضوری است.البته این بدان معنا نیست که علم حصولی بی پایه و اهمیت است؛ بلکه این معنا است که علم حصولی بستری برای دست یابی انسان به علم حضوری در بیش تر موارد است؛ زیرا تنها راه ارتباطی انسان در دنیا برای انتقال علوم، بهره گیری از ماهیات و مفاهیم است که علم حصولی را موجب میشود.علم حصولی با ذهن کار دارد، در حالی که علم حضوری با قلب کار دارد. از این روست که علم حصولی ساده تر، قابل انتقال به دیگری است و نیازی نیست تا معلم با تصرفات در عالم تکوین متعلم و شاگرد، او را به دانشی آگاه سازد، بلکه با بیان الفاظ و انتقال مفاهیم این انتقال را انجام میدهد و شاگرد نسبت به چیزی علم حصولی مییابد.هر چند که پیامبران علوم وحیانی الهی را از طریق علم حضوری به دست آورده اند و خدا علوم وحیانی را به قلوب آنان «القاء» کرده است؛ چنان که خدا درباره قرآن میفرماید: و حقا تو قرآن را لدن حکیمى علیم تلقی و دریافت مى دارى(نمل، آیه ۶)؛ اما پیامبران این علوم حضوری را در قالب علوم حصولی به اکثریت مردمان میرسانند؛ زیرا تعلیمات پیامبران از جمله پیامبر اسلام(ص)، تعلیمات در قالب مفاهیم و علوم حصولی است؛ هر چند که آنان به عنوان مظاهر تمام اسما و صفات الهی از قابلیت انتقال علوم در قالب علوم حضوری برخوردارند و میتوانند تصرفات تکوینی در جان متعلمین و شاگردان مکتب اسلام داشته باشند. البته این تصرفات زمانی است که با تطهیر و تزکیه همراه باشد و علوم به شکل علوم حضوری به شاگرد منتقل شود.از نظر قرآن عالم ربانی کسی است که میتواند در مقام ربوبیت الهی قرار گیرد؛ اما لزوما به این معنا نیست که چنین شخصی از همان آغاز از علم شهودی نسبت به کائنات برخوردار باشد، بلکه این شخص با درس و بحث به علم حصولی دست مییابد که قالب قوانین و احکام کلی جزو ذهنیات او شده است. پس عالم ربانی در گام اول در کلاسهای درس شرکت میکند و حقایق و علوم را از طریق درس و بحث یاد میگیرد که همان علوم حصولی است، ولی او به این حد و اندازه بسنده نمیکند، بلکه تلاش میکند تا در گام دوم آن را با قلب خویش پیوند زند و این جز به علم حضوری نمیشود. شکی نیست که شخص خود نمیتواند چنین تصرفاتی داشته باشد، بلکه تنها زمینه و بستری را فراهم میآورد که چنین تبدیلی برایش تحقق یابد؛ یعنی اجازه میدهد تا با تزکیه خویش، علت اصلی تزکیه ورود کند و در مقام ربوبیت و پروردگاری علم حصولی را از ذهن به قلبش منتقل کرده و او را به عالم ربانی تبدیل کند که دارای علم حضوری است و میتواند حتی در دیگران نیز به عنوان مظهریت تصرفات تکوینی نماید.گروه دیگر از عالمان الهی، کسانی هستند که در سطح علم لدنی و حضوری بالا نرفته اند. این دسته از عالمان الهی که از آن به عالمان ربانی یاد میشود، در آغاز سفر علمیخویش، در همین سطح علم حصولی برهانی هستند و همین سطح چون عقیده یقینی آنان است، برای آنان کفایت میکند؛ اما آنان گام در راه علم حقیقی گذاشته اند، بنابراین تلاش میکنند تا عقیده را چنان استوار سازند که جزو خصلتها و مقومات ذاتی آنان شود. این گونه است که با استقامت ، تطهیر و تزکیه را آغاز میکنند تا انوار تزکیه کنندگان در باطن در آنان بتابد و آنان را منور به نور علم حقیقی کنند. از نظر آموزههای وحیانی قرآن، هیچ انسانی نمیتواند خود را تزکیه کند، بلکه تزکیه از تصرفات خدا است. البته از نظر قران، مظاهر تمام اسماء و صفات الهی که از آنان به معصومان(ع) یاد میشود، به عنوان مظاهر اسماء الله از این ظرفیت برخوردار هستند تا به عنوان مظاهر و مجاری فیض الهی در جانها و روانهای آدمیان تصرفات تکوینی داشته باشند و آنان را تزکیه کنند؛ چنان که خدا در باره پیامبر(ص) میفرماید: از اموال آنان صدقه اى بگیر تا آنان را تطهیر و تزکیه و پاک کنی و برایشان دعا کن! زیرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و خدا شنواى داناست. (توبه، آیه ۱۰۳).از نظر قرآن، آموزشی که دنبال آموزش علوم حصولی باشد، نمیتواند به عنوان یک ارزش کامل مطرح باشد، بلکه میبایست به عنوان یک ابزار برای بسترسازی برای دست یابی انسان به علم حضوری باشد.
البته علم حضوری نیز نمیتواند نهایت مقصد و مقصود باشد، بلکه خود علم حضوری به عنوان هدف نیمه نهایی مطرح است؛ زیرا هدف از علم حضوری آن است که انسان تغییراتی را در خود ایجاد کند که او را شایسته مقام خلافت الهی نماید که جلوه اصلی آن ظهور در مظهریت ربوبیت است.از نظر آموزههای وحیانی قرآن، همان طوری که انسان مامور است تا عبودیت کند و بندگی خویش را نشان دهد، لازم است تا این دانش آموزی او نیز در همین راستا باشد. از آن جایی که از نظر آموزههای وحیانی قرآن، رشدی که از طریق تعلیمات و آموزشها به دست میآید، رشد ایمانی است، شکی نیست که مطلوب از دانش آموزشی کسب ایمان است.اما این ایمانی که مراد و مقصود از هر آموزشی است، ایمانی است که در آن «محبت و کراهت» وجود دارد؛ یعنی محبت به خدا و کراهت و بغض از کفر و شرک.در حقیقت دانش آموزی میبایست برای این باشد که ایمان حقیقی که در قالب «حب و بغض» تعریف شده است، در جان و روان شاگردان تحقق یابد. بنابراین، وجود انبوهی از دانش و اطلاعات که جان و روان آدمیرا تغییر ندهد و انسان را به مقام حقیقت ایمان نرساند، از مصادیق آموزش و پرورش حقیقی نیست، بلکه آموزش و پرورش باطل است؛ به هر حال، ایمانی که با جان و روان آدمیبلکه با همه هویت و هستی پیوند خورده است، موجب تولی به اموری و تبری نسبت به اموری دیگر است که از آن به حب و بغض یا محبت و کراهت تعبیر شده است؛ زیرا انسان همان طوری که میبایست نسبت به خدا و مظاهرش تولی داشته و به سوی او فرار کند، از غیر خدا و مظاهرش که باطل است گریزان بوده و نسبت به آن کراهت و تبری داشته باشد.شاید برای بسیاری تعجب برانگیز باشد که حضرت ابراهیم(ع) در هنگام آموزش علمیو ارائه براهین عقلی و منطقی برای اثبات الوهیت خدا، ناگهان از وادی برهان محض به حوزه احساسات و عواطف منتقل میشود؛ یعنی وقتی میخواهد بگوید چرا خدایی که هماره در دسترس نیست را نمیتواند به عنوان خدا بپذیرد، استدلال منطقی را با عواطف و احساسات میآمیزد.حضرت ابراهیم(ع) در استدلال خویش نمیگوید: ستاره افول میکند؛ چیزی که افول میکند، خدا نیست؛ پس ستاره افول کننده، خدا نیست؛ پس از نظر قرآن، علوم حصولی که از طریق تعلیم و تعلم به دست میآید میبایست به علم حضوری و محبت و کراهتی تبدیل شود که در قالب تزکیه و پرورش خدایی انجام میشود. پس آموزگار تعلیم و آموزش ابتدایی میدهد و شاگرد با بسترسازی اجازه میدهد تا دانش از ذهن به قلب آید؛ آن گاه خدا به تعلیم و تزکیه حقیقی اقدام کرده و آموزش و پرورشی را انجام میدهد که خروجی آن محبت انسان به ایمان و تزیین قلبی آن و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است. پس آموزش و پرورش حقیقی از سوی خدا است.
برچسبها: محبت و کراهت, فلسفه آموزش